.آلماگل!اسبهای سپید از دشت رفتندبرف قلهها آب شدآمد پاییندر چالههای کوچکیزیر سم اسبهای سیاهگلآلوده شد
آلماگل!به عشق شک نکنبه لبخندت میان آن همه رنجبه زنده بودن درختانسنگهاشک نکنبه اینکه جنین در شکم مادرشصدای تو را میشنود
آلماگل!تو راز گلها را میدانیتو با روسری گلدارتبا لبخندتیک دشت را در سینهام رویاندییک باغ سیب را در رودخانه رها کردی
آلماگل!قبرستان پر گل من!مرا در خودت دفن کنکه این قبرستاندیگر قبر خالی ندارد کیمیاگر...
ما را در سایت کیمیاگر دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : cmahdiyardelkashf بازدید : 15 تاريخ : دوشنبه 14 اسفند 1402 ساعت: 22:33